علی رضا ::
دوشنبه 86/12/6 ساعت 11:22 عصر
فنا.....
وقتی تو در کنارم هستی دنیا برایم هیچ ارزشی ندارد
.عشق تو مرا نابود میکند.
وقتی دستانم در دستان توست تمامی بهشت متعلق به من است.
احساسات من پناهگاهی در قلب تو یافته اند.
عشق تو زندگی من را نابئد خواهد کرد.
به همان نزدیکی بوی خوش به نفس.به همان نزدیکی نوای خوش به لبها. به همان نزدیکی پیچ و تاب به افکار.به همان نزدیکی بازوها به آغوش و به همان نزدیکی خواب به چشم به من نزدیک باش همسفر زندگیم.
بگذار امروز گزیه کنم .بگزار چشمانم از شدت گریه متورم شوند.مرا در آغوش بگیر و بگذار تو را با اشک چشمانم خیس کنم.
در پای اشکی که در سینه ام زندانی شده بود آزادخواهد شد و این
درد آنقدر شدید است که این دریا تو را نیز در بر خواهد گرفت.به همان نزدیکی راز ها به قلب وبه همان نزدیکی قطره ی باران به ابر.به همان نزدیکی ماه به شب. به همان نزدیکی موج ها به دریا به من نزدیک باش ای همسفر زندگیم.
نفس ها و احساساتمو تپش قلبم کامل نبود خودم نیز کامل نبودم اما حالا ماه د ر آسمان کامل شده است وحالا ما نیز کامل شده ایم
نوشته های دیگران()